تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش
دو دکمهی بالای پیراهن سفیدش را باز گذاشته و سر و رویش آشفتگی را فریاد میزند. مثل گربهای که موشی را به دام انداخته آهسته و قدم قدم جلو میآید و من طوری شوکه شدهام که نمیدانم به دلیل آمدنش فکر کنم یا به نحوهی ورودش به خانه. حتی فریادم را گم کردهام که از سر ترس و شوک آزادش کنم.
سرش را کمی به سمت شانه خم کرده و با چشمان ستیزهجویش به صورت مبهوتم خیره میشود. دهان که باز میکند
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۵ ماه پیشAa
00👏👏👏⚘🌺
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🥰
۵ ماه پیشم.ن
01نمیدونم چرا دلم برای،سمیر میسوزه...ددم نمیخاس زندگیش اینجوری ختم بشه و اوا از زندگیش بره..دوست داشتگ مشکلاتشون حل بشه به هر حال سه سار هم نفسی کم نیست وعاشقانه هاشون حیف،بود که بر باد بره
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
درسته ولی سمیر کم خطایی نکرد. قبل از خیانت با ندیده گرفتن آوا و شکستن عزت نفسش باعث شد آوا ازش دور بشه.
۵ ماه پیشدلنیا
10بابت پارت طولانی ممنون 😘عالی بود
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🌺
۵ ماه پیشیانا
00باید آوا زودتر اقدام به شکایت میکرد
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
👌👌
۵ ماه پیش
سیتا
00چه دردسری درست کرده سمیر بیخیال هم نمیشه