پارت صد و شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش

دو دکمه‌ی بالای پیراهن سفیدش را باز گذاشته و سر و رویش آشفتگی را فریاد می‌زند. مثل گربه‌ای که موشی را به دام انداخته آهسته و قدم قدم جلو می‌آید و من طوری شوکه شده‌ام که نمی‌دانم به دلیل آمدنش فکر کنم یا به نحوه‌ی ورودش به خانه. حتی فریادم را گم کرده‌ام که از سر ترس و شوک آزادش کنم.
سرش را کمی به سمت شانه خم کرده و با چشمان ستیزه‌جویش به صورت مبهوتم خیره می‌شود. دهان که باز می‌کند

1447
463,793 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    چه دردسری درست کرده سمیر بیخیال هم نمیشه

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏👏👏⚘🌺

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙏🏻🙏🏻🙏🏻🥰

    ۵ ماه پیش
  • م.ن

    01

    نمیدونم چرا دلم برای،سمیر میسوزه...ددم نمیخاس زندگیش اینجوری ختم بشه و اوا از زندگیش بره..دوست داشتگ مشکلاتشون حل بشه به هر حال سه سار هم نفسی کم نیست وعاشقانه هاشون حیف،بود که بر باد بره

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    درسته ولی سمیر کم خطایی نکرد. قبل از خیانت با ندیده گرفتن آوا و شکستن عزت نفسش باعث شد آوا ازش دور بشه.

    ۵ ماه پیش
  • دلنیا

    10

    بابت پارت طولانی ممنون 😘عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🌺

    ۵ ماه پیش
  • یانا

    00

    باید آوا زودتر اقدام به شکایت میکرد

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌👌

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید